آنچه در این مقاله می خوانید:

• جذب کردن اهداف از طریق نوشتن
• رمز آرامش در اوج مشکلات
• انگیزه شروع دوباره
• حسین عزت خواه و ساخت سپری آهنین در برابر بیماری

جذب کردن اهداف از طریق نوشتن

در ماشین در مسیر برگشت از بیمارستان به خانه، چشم‌های خود را بسته بود و لحظه‌های خوب زندگی جلوی چشمانش تکرار می‌شد و تمام موفقیت‌های خود مانند اولین بار برنده شدن در مسابقات کیک بوکسینگ، گرفتن گواهی‌نامه، اولین باری که ماشین خود را سوار شده بود و رانندگی کرده بود، اولین باری که در کودکی اولین درآمد خود را از کار دست خود که ساخت پازل‌های چوبی سه بعدی بود به دست آورده بود و تمام اولین‌هایی که در زندگی خود تجربه کرده بود جلوی چشمانش مرور شد. شاید اتفاقات ساده‌ای بودند ولی تمام چیزهایی بودند که روزی برای او حکم آرزو را داشتند و با تلاش آنها را به دست آورده بود. با مرور این اولین‌های کوچک که در زندگی او رخ داده بود کم کم خوشحال شد تا به جایی رسید که در آن شرایط توانست لبخند بزند و به خاطر به دست آوردن تمام آنها احساس غرور کرد و همه‌ی این‌ها باعث شد او احساس کند خیلی از روزهایی که از زندگی او گذشته، توانسته است زندگی کند.

رمز آرامش در اوج مشکلات

زمانی که به خانه رسید سریع به اتاق خود رفت و پشت میز کار خود نشست و به تمام آن چیزهای که خواستار آن‌ها بود فکر کرد و چند کاغذ سفید برداشت و در عنوان آنها نوشت تجسم کن و احساس کن. شروع به شماره‌گذاری و نوشتن کرد و با تمام قدرت و احساس خود به این موضوع فکر کرد که الان اگر فرصت داشته باشد چه چیزهایی می‌خواهد. اولین چیزی که نوشت این بود که لباس‌های ورزشی خود را بپوشد، به باشگاه برود و دوباره تمرینات خود را شروع کند و در آن لحظه بزرگترین و اولین رویای او، ورزش بود. دومین آرزو او در آن لحظه آن بود که بلیط هواپیما بخرد و به مادرید سفر کند، جایی که همیشه آرزو داشت آن را ببیند. غرق آن شده بود که واقعاً چه چیزهایی در زندگی می‌خواهد و ذهن خلاق او فعال شده بود و تمام چیزهایی را که می‌خواست تک به تک نوشت و آنقدر غرق آن‌ها شده بود که به کل فراموش کرده بود که همان روز چه چیزی را از دکتر شنیده است.

مقاله پیشنهادی: حفظ انگیزه در زندگی | عزت خواه دات کام

انگیزه شروع دوباره

از اتاق خود بیرون آمد. زمانی که دوستش او را دید تعجب کرد چون او نسبت به چند ساعت قبل تغییر کرده بود و بسیار سرحال شده بود مثل کسی که انگار هیچ مشکلی ندارد و دنیا بر وفق مراد او می‌باشد. اولین چیزی که به ذهنش آمد این بود که آن کاغذهایی که آرزوهایش را در آنها یادداشت کرده بود می‌توانست وصیت‌نامه او باشد ولی او آنها را به لیستی از چیزهایی که خواستار آنها بود تبدیل کرده بود. ارزشی به ذهن او اضافه شده بود و آن این بود که می‌تواند از چیزهای کوچک لذتی ببرد که شاید از رسیدن به بزرگترین هدف زندگی آن لذت را تجربه نمی‌کرد، تا حدی که از خوردن یک فنجان چای به اندازه رسیدن به یکی از بزرگترین رویاهای خود لذت برد. در همان لحظه تصمیم گرفت کارهایی را که همیشه خواستار آنها بود انجام بدهد. اولین کاری که انجام داد این بود که با یکی از دوستانش تماس گرفت و او را برای شام دعوت کرد چون چند هفته بود که تصمیم داشت این دوست صمیمی خود را ملاقات کند ولی مشغله زیاد کاری و بیماری فرصت را برای این دیدار فراهم نکرده بود.

حسین عزت خواه و ساخت سپری آهنین در برابر بیماری

وقتی با دوست خود ملاقات کرد چیزی از ماجرای بیماری به او نگفت و از او سؤال‌هایی درباره موفقیت‌هایی که با یکدیگر کسب کرده بودند پرسید تا بتواند دستاوردهای خود را مرور کند و سطح انرژی و باور خود را افزایش دهد. با این کار حس‌هایی در او زنده شد که باعث شد مانند یک سپر آهنین در برابر حرف‌های آن روز پزشک عمل کند و دائم به دنبال آن بود که این سپر را قوی‌تر بکند و شخصیتی مستقل و قدرتمند از خود بسازد.

سپاس از همراهی شما، همیشه مثل امروز موفق باشید.

بعد از مطالعه این مقاله با ارسال نظر خود در همین قسمت موفقیت خود را با ما و دیگر کاربران به اشتراک بگذارید.

دوستدار شما حسین عزت خواه مدرس موفقیت و کارآفرینی و آموزش فروش در آمازون

جهت مطالعه بخش سوم این مقاله (ساخت امپراطوری زندگی من) کلیک نمایید.