آنچه در این مقاله می خوانید: 

• اصول بهبود و ارتقاء سطح زندگی
• داستان زندگی انسان برای رسیدن به موفقیت
• خرسندی و کامیابی به چه معنا است؟
• همه انسان‌ها به دنبال شادکامی هستند

هیچ موفقیت و شکستی بدون علت نیست

موفقیت و شکست را نباید دو پدیده اسرار آمیز و جادویی به حساب آورد. چون اتفاقاتی که در این دنیا رخ می‌دهد، همگی دلیل دارند. بنابراین برای موفقیت کافی است علت اتفاقاتی که می‌افتند را بفهمیم. آیا تاکنون از خود پرسیده‌اید که چرا وقتی شیشه روی یک سطح سخت می‌افتد، می‌شکند؟ دلیل این مسأله کاملاً واضح است، چون قوانین فیزیکی مثل جاذبه و نیرو باعث شکسته شدن آن شده‌اند.

همانطور که نمی‌توانید از خودتان انتظار پرواز کردن داشته باشید، این قوانین فیزیکی را هم نمی‌توانید تغییر دهید. به همین خاطر است که از شکستن شیشه متعجب نمی‌شوید. طبیعت انسان هم، قوانین مخصوص به خودش را دارد.

این قوانین علت کنش‌های انسان را توجیه می‌کنند. به همین خاطر است که انسان می‌تواند افراد پیرامون خود را درک کرده، برای کارهای خود برنامه ریزی کند و به موفقیت دست یابد.

اگر با دقت به افراد پیرامون خود نگاه کنید، متوجه علت کنش‌ها و رفتارهای آن‌ها می‌شوید و بنابراین می‌توانید به گونه‌ای با آنها رفتار کنید که آنها نیز متقابلاً نسبت به کمک کردن به شما راغب بوده و زمینه را برای موفقیت شما فراهم کنند. شما باید با دقت به خودتان و استعدادهایی که دارید، فکر کنید. چون شما واجد استعدادهایی هستید که دیگران حاضرند در قبال استفاده آنها به شما پول بپردازند.

اصول بهبود و ارتقاء سطح زندگی

شما در زندگی خود باید به دنبال روشی باشید که بتوانید زندگی خود را ارتقا دهید و از داشته‌هایتان بیشترین استفاده را ببرید. همچنین باید بتوانید سطح درآمد خود را افزایش دهید، از دیگران احترام دریافت کنید و به سمت اهدافی حرکت کنید که همیشه از آنها گریزان بوده‌اید. ما عمدتاً درباره ابعاد اقتصادی زندگی، یعنی کسب درآمد بیشتر، افزایش سرعت پیشرفت و دستیابی به نیازهای مادی مورد نظرمان صحبت می‌کنیم و همزمان متوجه می‌شویم که این اصول در زندگی شخصی‌مان، یعنی روابطمان با دوستان و خانواده نیز کاربرد دارد.

در این مقاله قصد نداریم به شما بگوییم که برای بهبود شرایط زندگی‌تان باید فقط جمله «من می‌توانم» را باور داشته باشید. اگر به ایده و نظری که برای خودتان اثبات نشده است، اعتماد کنید و تصور کنید که از کنار آن می‌توانید به موفقیت دست یابید، سخت در اشتباه خواهید بود. در عوض برای موفقیت باید به خودتان ثابت کنید که شاید تنها یک عمل می‌تواند شما را به موفقیت برساند.

داستان زندگی انسان برای رسیدن به موفقیت

همه ما انسان‌ها در زندگی خود به دنبال دستیابی به شادی و خرسندی هستیم و هر یک تعریف مخصوصی برای این مفهوم داریم. از طرفی، شادی یک مفهوم نسبی است و منابع انسان (دانش، ثروت، زمان) برای دستیابی به این مفهوم محدود می‌باشد. به همین خاطر هر انسانی در زندگی خود به دنبال استفاده حداکثری از این منابع جهت دست یابی به شادی و کامیابی است.

از آنجایی که شادی یک مفهوم کاملاً نسبی است، هر فرد می‌تواند با توجه به شرایطی که دارد تعریفی برای آن در زندگی واقعی خود داشته باشد. گاهی تحت تأثیر شرایطی که در آن قرار گرفته‌ایم و اوضاعی که برای سایر افراد شاهد هستیم این مفهوم تعریف می‌شود. در ادامه مقاله به توضیح بیشتر موضوع شادی و رویکرد انسان در قبال آن می‌پردازیم.

مقاله پیشنهادی: برای رسیدن به موفقیت چه گام هایی برداریم

خرسندی و کامیابی به چه معنا است؟

شاید در برهه‌هایی از زمان، احساس کرده‌اید که درک کامل و درستی از خودتان ندارید. البته این موضوع تعجب آور نیست، چون بیشتر افراد اکثر اوقات چنین احساسی دارند. با این حال شناخت شما نسبت به خودتان بیشتر از آنچه که تصور می‌کنید است. بنابراین این شناخت را باید به درستی سازماندهی کرده و از آن استفاده کنید. آیا تاکنون متوجه شده‌اید که از خوردن برخی از غذاها بیشتر از بقیه لذت می‌برید؟

البته این سؤالی بدیهی است. چون بعضی از غذاها خوشمزه‌تر از بقیه هستند. اما از کجا می‌دانید که یک غذا طعم بهتری نسبت به دیگری دارد. بر چه اساسی مزه غذاها را ارزیابی می‌کنید؟ و این که چرا همه با نظر شما درباره طعم غذا موافق نیستند؟

در حقیقت این مسئله در مورد همه لذت‌های زندگی صدق می‌کند، به این معنی که برخی چیزها در زندگی از نظر ما خوب هستند و برخی دیگر بد. اما در عین حال، همه افراد در مورد خوب یا بد بودن آنها، نظر یکسانی ندارند. مثلاً ممکن است که از یک موضوع، لذت بسیاری ببرید، اما دیگران اصلاً آن را دوست نداشته باشند. حال در این جا یک سؤال دیگر مطرح می‌شود و آن این که چه مرجعی خوب یا بد بودن را مشخص می‌کند؟

در پاسخ باید گفت که ذهن شما تعیین کننده خوب یا بد بودن مزه غذاست. البته ذهن، روش مخصوص خود را دارد. وقتی از چیزی لذت می‌برید، احساس شادکامی به شما دست می‌دهد. در مقابل وقتی از چیزی خوشتان نمی‌آید، احساس ناراحتی به شما دست خواهد داد. همین احساس شادکامی، که مفهومی سخت و مبهم است، مهم‌ترین مسأله در زندگی به حساب می‌آید. زیرا به شما می‌گوید که از چه چیز خوشتان می‌آید یا برعکس از چه چیز بدتان می‌آید.

همین احساس، نحوه کنش‌ها و تصمیمات شما را مشخص می‌کند. شاید زیست شناسان بتوانند چگونگی به وجود آمدن این احساس در مغز را شرح دهند. با این حال دانستن این موضوع چندان مهم نیست. چون در هر حالت در ذهن اتفاق می افتد و شما از وجود آن مطلع بوده و آن را تجربه می‌کنید.

از چه راهی می‌توان به احساس خرسندی دست یافت؟

اگر بخواهیم واژه مناسبی برای این احساس انتخاب کنیم، بهتر است از واژه خرسندی استفاده کنیم. خرسندی یک احساس ذهنی و به معنای شادکامی است. خرسندی به معنی تماشای یک فیلم سینمایی خوب یا خوردن یک شام خوشمزه نیست. خرسندی، همان احساس خوشایندی است که از درون خودتان دریافت می‌کنید و از خوردن یک غذای خوشمزه یا تماشای یک فیلم سینمایی خوب به شما دست می‌دهد.

اگر یک لحظه فکر کنید، متوجه می‌شوید هر کاری که انجام می‌دهید برای به وجود آوردن همین احساس خرسندی است. وقتی کاری را انجام می‌دهید، انتظار دارید یا امیدوارید که آن احساس شادکامی در شما ایجاد شود یا صرفاً سعی می‌کنید که از احساس ناخوشایندی که به آن ناکامی می‌گوییم دوری کنید. آیا قبلاً درباره این موضوع فکر کرده بودید؟ هر کاری که شما انجام می‌دهید، برای همین هدف یعنی ایجاد احساس خرسندی در شما است.

همه انسان‌ها به دنبال شادکامی هستند

از همان ابتدای زندگی، انسان متوجه احساس شادکامی که به آن بهزیستی نیز می‌گوییم، می‌شود و پی می‌برد که در برخی شرایط زندگی، احساس خوشایند و در مواقع دیگر احساس ناخوشایندی را تجربه خواهد کرد. او همچنین متوجه می‌شود که انجام برخی کارها یا وجود برخی شرایط باعث ایجاد احساس خرسندی در او می‌شود، اما در مقابل انجام برخی کارها یا برقراری برخی شرایط، باعث به وجود آمدن احساس ناخرسندی می‌شود.

به همین خاطر است که سعی می‌کند زندگی خود را به سمتی هدایت کند که همیشه با شرایط خوشایند و لذت بخش مواجه شود. انسان همچنین می‌تواند بین غذاهای خوش طعم و بد طعم تفاوت قائل شود. به عبارت دیگر، او متوجه تفاوت موقعیت‌هایی می‌شود که باعث ایجاد احساس خرسندی یا ناخرسندی در او می‌شوند.

او می‌داند اگر بدهی‌هایش را پرداخته باشد و با این حال هنوز 50 دلار برای او باقی مانده باشد، بهتر از این است که هیچ پولی برایش نمانده باشد. او همچنین می‌داند، بودن در کنار کدام اشخاص برای او لذت بخش بوده و کدام برایش ناخوشایند است. به همین خاطر سعی می‌کند از ماندن در کنار کسانی که برایش دوست داشتنی نیستند، خودداری کند.