آنچه در این مقاله می خوانید:

• توانمند سازی رهبری
• دانش مرتبط با بازار تجارت
• مدیریت ارتباط با مشتری
• مقررات تنظیم شده توسط دولت

 

چه عواملی موفقیت یا شکست یک تجارت را تعیین می کند؟

دلایل موفقیت یا عدم موفقیت در تجارت را می توان از جنبه های متفاوتی بررسی نمود. در زیر 11 دلیلی را بیان می کنیم که توجه به آنها و به کاربردن اصول آن در بیزینس می تواند موفقیت را به همراه داشته باشد و بی توجهی به آنها می تواند منجر به شکست یک بیزینس شوند. این 11 دلیل عبارتند از :

 

 

1. توانمند سازی رهبری

اولین عامل موفقیت تجاری توانمند سازی رهبری است. به این نوع سبک مدیریت تجارت، رهبری تحول گرا نیز گفته می شود. رهبری تحول آفرین نوعی سبک انگیزشی است که دیگران را به خود جلب می کند و آنها را به دستیابی به چیزی بزرگتر از خودشان برمی انگیزد.

 

 

با این وجود، کارمندان صرفاً کار را انجام نمی دهند. آنها همچنین در این روند افراد بهتری می شوند. کارفرمایان روشن فکر، می آموزند که رضایت کارکنان تأثیر مستقیم بر کیفیت و پایداری شرکت دارد.

در واقع، شرکت هایی مانند گوگل با ارائه خدمات به کارمندان، برای زندگی کارآمدتر و بهتر، راه جدیدی را برای رهبری پیرو محور هموار می کنند. چنین خدماتی می تواند شامل اتوبوس های شرکتی برای جابجایی کارمندان، نگهداری و خدمات مهد کودک در خانه باشد.

وقتی کارمندان بتوانند کمتر در مورد مسائل روزمره خارج از کار نگران باشند، در این صورت احساس قدرت بیشتری می کنند و درباره کار خود خلاقانه تر عمل می نمایند.

 

 

2. چشم انداز کاملاً مشخص

عامل دوم موفقیت در تجارت، چشم انداز کاملاً مشخص است. چشم انداز شرکت، درک درستی از کارهایی است که یک شرکت می خواهد انجام دهد و اینکه آنها چگونه می خواهند آن را انجام دهند.

یک چشم انداز کاملاً مشخص به اعضای سازمان این امکان را می دهد تا برای یک هدف مشترک با هدف واحد و تمام انرژی متمرکز در یک جهت متحد شوند. مهم نیست که از کدام تئوری های رهبری حمایت می کند، تمام نظریه های رهبری تاکید بر چشم انداز به عنوان بخشی از تشکیل یک شرکت موفق دارند.

 

 

سازمانهایی که به طور فعال افق کاری خود را بازبینی و تغییر می دهند و گاهی اوقات دیدگاه های خود را دوباره تعریف می کنند، به احتمال زیاد یک مزیت رقابتی پایدار را حفظ می کنند.

3. دانش مرتبط با بازار تجارت

عامل سوم برای موفقیت در کسب و کار، دانش مرتبط با بازار تجارت است. برای انجام هر کار خوب، یک شخص یا شرکت باید تکالیف خود را انجام دهد تا درک عمیقی از عواملی که برای موفقیت ضروری است، بدست آورد.

این روزها که شبکه جهانی وب به گسترش خود ادامه می دهد، هیچ بهانه ای برای یک کارآفرین آینده نگر وجود ندارد که از هر شغلی که احساس می کند به دنبال آن است، آگاهی نداشته باشد.

 

 

4. برنامه تجاری تفصیلی

یکی دیگر از عوامل موفقیت در تجارت، تدوین یک برنامه تجاری جامع است. اطلاع از یک صنعت و ترسیم چشم انداز تنها آغاز یک شرکت موفق است. گام بعدی این است که آنچه را می دانید و می خواهید به انجام برسانید و یک استراتژی دقیق برای نحوه تحقق آن بنویسید.

یک طرح تجاری شامل کلیه عوامل مرتبط با آن برای یک شرکت پیروزمند از جمله چشم انداز، توصیف بازار، منابع مالی پیش بینی شده، روابط کارمندان و مدیریت ارتباط با مشتری  Customer relationship management یا CRM است.

5. ارزیابی رقابت مستقیم و غیرمستقیم

هنگام آماده شدن برای اجرای مشاغل جدید، عامل مهم دیگر برای موفقیت یا شکست، ماهیت رقابت مستقیم و غیرمستقیم برای همان محصول یا خدمات است.

به عنوان مثال، یک فرد یا گروهی که مایل به باز کردن یک فروشگاه اینترنتی برای مبلمان دست دوم است باید زمان کافی برای تحقیق در مورد تعداد بیشتری از رقبا را انجام دهند. هنگام انجام تحقیق، گروه باید بپرسد:

 

 

• رقبا چه کسانی هستند؟
• چه محصولات و خدماتی را ارائه می دهند؟
• ساختار قیمت گذاری آنها چیست؟
• چه نوع حمل و نقل را ارائه می دهند؟

درک قاطعانه از این رقابت قطعاً می تواند تفاوتی بین زنده ماندن در درازمدت یا تشکیل پرونده برای ورشکستگی ایجاد کند.

6. در دسترس بودن بودجه

ششمین عامل مهم برای موفقیت یا شکست یک تجارت، تأمین مالی موجود است. بحران اقتصادی کنونی در آمریکا یافتن سرمایه های خطرپذیر را دشوار کرده است. البته، اگر شرکتی بتواند از اعتبار مالی خود بصورت کامل استفاده ننماید، این مشکلی نیست.

هنوز هم، بیشتر مشاغل جدید برای سرعت بخشیدن به آنها به نوعی سرمایه احتیاج دارند و بنابراین توانایی تأمین سرمایه در گردش برای باز نگه داشتن درها، حیاتی است.

 

 

7. مدیریت ارتباط با مشتری

هفتمین دلیل موفقیت در تجارت نحوه ارتباط یک شرکت با مشتریان خود است. به نظر می رسد این یک کار بی ارزش است، اما هر چقدر سازمانی مشتری خود را بهتر اداره کند، ادامه کار در تجارت بیشتر خواهد بود.

8. زنجیره تأمین Supply chain management

دلیل دیگر موفقیت یا عدم موفقیت در تجارت نحوه مدیریت موجودی شرکت است. به منظور نگه داشتن ترکیب مناسب محصولات در قفسه ها، یک شرکت باید در مورد فرآیندهای زنجیره تامین خود فکر کند.

موجودی زیاد می تواند سرمایه در گردش را گره بزند، اما موجودی کم می تواند منجر به کمبود و رضایت کمتر مشتری شود. مدیریت موجودی یا Just in time (به موقع) یکی از استراتژی های زنجیره تأمین است که به چنین سازمانهای بزرگی همچون وال مارت، شرکت دل و تویوتا موتور از آن در کسب و کار خود سود برده اند.

 

 

9. زمان بندی مناسب

نهمین دلیل موفقیت یا عدم موفقیت در کسب و کار، زمان بندی است. در سال 1998، هنگامی که آخرین رونق مسکن آغاز شد، احتمالاً زمان خوبی برای ورود به صنعت رهن مسکن بود.

بخشی از یادگیری در مورد یک صنعت ایجاد احساس خوب در چرخه تجارت آن است، اگرچه تلاش برای زمان بندی بازار می تواند منجر به بلاتکلیفی شود.

10. سیستم تصمیم گیری خوب

تصمیم گیری در قلب هر شغلی قرار دارد و بهترین سازمان ها مرحله ای از مراحل مربوط به فرآیند تصمیم گیری را ترسیم کرده اند. آن دسته از نهادهایی که تمایل به رهبری مشارکتی دارند، به نمایندگان کلیه بخشها اجازه می دهند که در این فرآیند دخیل باشند.

اکثر سازمانهای ضعیف، مشارکت را تشویق نمی کنند و اغلب فاقد روشی مشخص برای تصمیم گیری هستند. یک طرح تصمیم گیری جامع، مدل نه مرحله ای حل مسئله است. مراحل در مدل عبارتند از:

1. شرایط را به تفصیل شرح دهید
2. مسئله "درست" را قاب کنید
3. اهداف را از دیدگاه ارزش ها توصیف کنید
4. گزینه ها را شناسایی کنید
5. گزینه ها را ارزیابی کنید
6. خطرات را شناسایی و ارزیابی کنید
7. تصمیم بگیرید
8. راه حل را توسعه داده و پیاده سازی کنید
9. نتایج را ارزیابی کنید

 

 

11. مقررات تنظیم شده توسط دولت

دلیل نهایی موفقیت یا عدم موفقیت در تجارت این است که مالکان یک شرکت چقدر درک خوبی از قوانین و مقررات حاکم بر بخش اقتصادی خود دارند. این شامل داشتن درک روشنی از ساختار مالیات است.

بسیاری از کارآفرینان تنها به دنبال ایده خوب هستند بدون اینکه بدانند چه محدودیت هایی برای اجرای ایده اعمال می شود.

به عنوان مثال، یک تاجر ممکن است در جنوب شرقی آسیا تعطیلات خود را بگذراند، به خرید در یک بازار محلی بپردازد و فکر کند که با وارد کردن پوشاک و صنایع دستی می تواند سود زیادی کسب کند.

بر این اساس، او ممکن است 1000 کیف دستی را به قیمت 3000 دلار خریداری کند، فکر می کند که مطمئناً می تواند آنها را با یک کیسه، 10 دلار در خانه بفروشد. با این حال، او متوجه نمی شود که برای صادرات آنها از کشور خارجی باید برای یک کیسه 3 دلار بپردازد.

 

 

تنها اگر از سوی دیگر، تعرفه برای وارد کردن آنها به کشور خود و مالیات بر درآمد را ذکر در نظر نگیریم. عدم اطلاع از میزان دخالت دولت در یک صنعت می تواند به معنای تفاوت بین موفقیت و شکست یک تجارت باشد.

آگاهی و تحقیق در خصوص راه اندازی هر کسب و کاری و شرایط حاکم، می تواند کمک زیادی به موفقیت آن شغل نماید. هر کارآفرین موفقی به خوبی آگاه است که باید همه جوانب را بسنجد و بعد دست به اقدام بزند.